شبـی در خـانۀ شاعـر

تابستان ۱۳۸۹ خورشیدی بود و هوا هوای داغ سیاست در همه‌جا، در شهرها، شهرک‌ها و دهکده‌ها چه دور و چه نزدیک. روزهای انتخابات پارلمانی بود. من هم اسب ناتوان خود را زین زده بودم و رفته بودم به آن آوردگاه داغ. حس می‌کردم که شایسته‌گی آن را دارم تا از ولایت خود بدخشان در پارلمان … ادامه خواندن شبـی در خـانۀ شاعـر